رمان سینمایی شب تولد
·
1400/02/27 12:56
· خواندن 1 دقیقه
رمان سینمایی سینمایی سینمایی آوردم.
بپر ادامه یا
پرواز کن ادامه
ديلينگ ديلينگ
مرينت برو ببین کیه.
الان مامان.
وای آدرین چرا اودی اینجا؟
ام خب می خواستم تولد ۱۲ سالگيت را تبریک بگم باورم نمیشه باورم نمی شه وای خدایا نمی تونم باور کنم.
حالا باور کن.
چی کلويي تو اینجا چی کار می کنی؟😠.
منماومدم ولی به دلخواه نبود.پدرم زورم کرد.
چی شهردار شما اینجا چی کار می کنین؟
به خواتر اینکه تومجسمه ی جدید را ساختی.
بله همین که بابام گفت.
راستش من گفتم بیان.
و این همون مقعه ای بود که فهمیدم آدرین چه فکری داره.
۶ سال بعد روز تولد ۱۸ سالگيم ازم خواستگاری کرد و ما الان ساحب یک دختر و پسر دوقلو هستیم.
این یکی از بهترین خواترات زندگیم بود و این توری پایان خوش ما بود.